نگاه های اندوه بارش به سوی ساحل بود وبغض گلویش را می فشرد .تنها ساحل را نظاره گر بود ودرحالت طبیعی خود نبود .آن قدر گریه کرده بود که دیگر از چشمانش اشک جاری نمی شد.موج های ساحل پاهایش را لمس می کرد واندوهش را به سوی دریا می برد .همان چنان که همین طور خیره مانده بود احساس می کرد دیگر دنیا تمام شده واو به آخر خط رسیده ،از دست روزگار عاصی شده بود .تنها سخنی که بر زبان می آورد این بود:چرا منو تنها گذاشتنی؟
عنوان:آرزویم رویا است
زبان:فارسی
نویسنده:سید سعید بیاتی
فرمت:PDF
تعدادصفحات:73
حجم:634کیلوبایت