در مرحله ابتدایی اپ با هدف تسلط هر چه بیشتر برای شروع کار مراحل سه روزه ای را طراحی کرده ایم و زبان آموز در هر سه روز پانزده کلمه جدید خواهد آموخت-روز اول لغات را مطالعه کرده-روز دوم مرور می کند و روز سوم کلمات را در ذهن خود تثبیت خواهد کرد.در این مرحله لغت انگلیسی صرفا با ترجمه فارسی آن قرار داده شده است
abroad
خارج از کشور، در خارج، به خارج
abrupt
ناگهانی، غیر منتظره
acceptable
پذیرفتنی، قابل قبول، جایز، پسندیده
acclaim
تحسین، تشویق، استقبال
actually
در واقع، عملا، حقیقتا
adverse
مخالف، مغایر، ناسازگار، نامطلوب
advice
توصیه، نصیحت، پیشنهاد
attractive
جذب کننده، جالب، گیرا، جذاب
autonomous
مستقل، آزاد، خود مختار
disapproval
مخالف، عدم تایید، اعتراض، نارضایتی
disruptive
آشوبگر، اخلال گر، مخل
haphazardly
بدون نظم مشخصی، به طور تصادفی
persistent
سرسخت، مدام، پیوسته، پایدار
valid
معتبر، دارای اعتبار، قانونی، موجه
withdraw
خارج کردن از، از رده خارج کردن، عقب کشیدن، (بانک) برداشت کردن
advantage
امتیاز، سود، برتری، فایده
advent
ظهور، پیدایش، ورود
agile
چابک، زرنگ، چالاک، فرز
albeit
گرچه، ولو اینکه، گو این که
appealing
خوشایند، دل انگیز، شور انگیز، گیرا، جذاب، پرکشش
celebrated
مشهور، معروف، بلندآوازه، نامدار، نامی
collide
تصادف کردن، برخورد کردن، به هم خوردن، تضاد داشتن، مغایر هم بودن
contemporary
معاصر، هم عصر، امروزی، جدید
distribute
توزیع کردن، تقسیم کردن، پخش کردن
encourage
تشویق، ترغیب، حمایت کردن، کمک کردن
energetic
پر جنب و جوش پر تحرک، فعال، سرشار از نیرو، پر انرژی
frail
شکننده، ظریف، ضعیف، آسیب پذیر
myth
اسطوره، افسانه
refine
پالایش، تصفیه، بهتر کردن، بهبود بخشیدن
worthwhile
مقید، پرارزش، ارزنده، ارزشمند
alter
تغیردادن، اصلاح کردن، تغییرکردن
analyze
تجزیه کردن، تحلیل کردن، بررسی کردن
ancient
قدیمی، باستانی، کهن
annoying
آزار دهنده، آزارنده، موذی، مزاحم
conform
سازگار بودن، مطابقت داشتن، هماهنگ بودن
enrich
غنی کردن، ثروتمند کردن، توسعه دادن، تکمیل کردن، گسترش/افزایش دادن، پر بار کردن
intensify
تشدید کردن، شدت بخشیدن، افزایش دادن
intolerable
غیرقابل تحمل، طاقت فرسا، تحمل ناپذیر
ingoing
در دست اقدام، درجریان، جاری، موجود، مستمر
potential
امکان بالقوه، استعداد، توانایی
propose
پیشنهاد کردن، توصیه کردن، مطرح کردن، قصد/نیت داشتن
restore
بازگرداندن، پس دادن، به جای خود برگردادندن، احیاکردن، بازسازی کردن
turbulent
متلاطم، خروشان، توفانی، پرآشوب، آشوب زده، آشفته، نا آرام
vital
حیاتی، حیات بخش، ضروری، اضطراری، بسیار مهم
ambiguous
مبهم، گنگ، نامفهوم، نامشخص، دوپهلو، ابهام دار
arbitrary
دلب خواهی، اختیاری، من دراوردی، بدون برنامه ریزی، استبدادی، دیکتاتوری، خودسرانه
assert
دفاع کردن تایید کردن، اصرار ورزیدن، اظهار/اعلام کردن
astounding
بهت آور، حیرت انگیز، شگفت انگیز
astute
زرنگ، ناقلا، باهوش، با ذکاوت، زیرک
concur
موافق بودن، هم رای بودن، هم عقیده بودن، هم زمان بودن، با هم کار کردن، همکاری کردن
deceptively
به طرز گمرا کننده ای، فریب دهنده یی، گول زننده ای، اغفال کننده یی
determined
مصمم، قاطع، معین، مشخص، قطعی
elicit
بیرون کشیدن،دراوردن، استنباط/استخراج کردن
instigate
تحریک کردن، برانگیختن، (شورش، اعتصاب و ...) برپاکردن، باعث...شدن، شروع کردن
petition
عریضه دادن، درخواست کردن، دادخواست/عرض حال دادن، تقاضا کردن
relinquish
ترک/رها کردن، کنار گذاشتن، دست کشیدن، از دست دادن، محول/واگذار کردن، تحویل دادن
resilient
ارتجاعی، برگشت پذیر، انعطاف پذیر، بهبود پذیر، ترمیم پذیر
tempt
اغوا کردن، از راه در کردن، وسوسه کردن، تشویق کردن
baffle
گیج کردن، مبهوت کردن، سردرگم کردن، بی نتیجه گذاشتن
bear
حمل کردن، برخوردار بودن، فراهم آوردن، تحمل کردن، به بار آوردن، ثمر دادن
blur
لک کردن، لکه انداختن، مبهم کردن، تار کردن، نامشخص کردن، لکه دار کردن
brilliant
درخشان، تابناک، روشن، زیرک، باهوش، برجسته، ممتاز، عالی، محشر
caution
هشدار دادن، اخطار کردن، بر حذر داشتن
delicate
لطیف، ظریف، شکننده، حساس، ضعیف
enhance
افزودن، بیشتر کردن، افزایش دادن، توسعه دادن، بالابردن، بهتر کردن، تقویت کردن
incessant
مدام، بی وفقه، پی در پی، پشت سر هم
in conjunction with
به همرا، با، به ضمیمه ی
intrigue
توطئه/دسیسه کردن، کنجکاوی را بر انگیختن، توجه...را به خود جلب کردن، سر شوق آوردن، به هیجان آوردن
obstruct
بستن، مسدود کردن، بند آوردن، متوقف کردن، مانع شدن، جلوی...را گرفتن
persuade
ترغیب/تشویق کردن، راضی کردن، وادار کردن، متقاعد کردن، قانع کردن، قبولاندن
shed
از دست دادن، ریختن، انداختن، کنار گذاشتن، دور ریختن، منتشر/ پخش کردن، بیرون دادن
unique
یگانه، تنها، بی نظیر، بی همتا، منحصر به فرد، خاص
well-suited
متناسب، به خوبی سازگار، درخور، مناسب
chiefly
در درجه اول، عمدتا، خصوصا، به ویژه، اکثرا، اغلب
coarse
زمخت، کلفت، خشن، ناموار، ناهنجار
commonplace
متداول، عادی، معمولی، پیش پا افتاده
comparatively
در مقایسه، به نسبت، نسبتا، به طور نسبی
complex
پیچیده، دشوار، سخت
conventional
مرسوم، جاری، متداول، رایج، قراردادی، سنتی، قاعده مند
curious
کنجکاو، علاقند، فضول، عجیب و غریب، بعید، شگفت انگیز
emit
بیرون دادن، خارج کردن، پراکندن، ساطع کردن، فرستادن، پخش/منتشر کردن
exceedingly
بیش از اندازه، بی حد، بی نهایت، بی اندازه، فوق العاده
exclusively
منحصرا، انحصارا، فقط
immense
بسیار یزرگ، وسیع، عظیم، گسترده
rigid
خشک، سفت، سخت، انعطاف ناپذیر، محکم، دشوار، ثابت، سخت گیر
routinely
به طور عادی، بنا به عادت، به طور شگفت انگیزی
sufficiently
به اندازه کافی، به قدر کفایت
visibly
آشکارا، به طور آشکاری،علنا
attribute
صفت، ویژگی، خاصیت، خصیصه، مظهر، رمز، نشانه
clarify
صاف کردن، تصفیه کردن، روشن کردن، وضوح بخشیدن، توضیح دادن، آشکار کردن
conceal
مخفی کردن، پنهان کردن، نهفتن، کتمان کردن، از نظر پنهان کردن
confirm
تایید/تصدیق کردن،
convenient
مناسب، راحت، بی دردسر، بی زحمت، در دسترس، نزدیک
core
اصلی، عمده، هسته
critical
بحرانی، حساس، وخیم، خطرناک، سخت، ضروری، انتقادی
distort
از شکل انداختن، بد شکل کردن، بد جلوه دادن، تحریف کردن، وارونه جلوه دادن
diverse
متنوع، گوناگون، متناسب، مختلف
eventually
سرانجام، عاقبت، بالاخره، آخر
prosperous
موفق، پولدار، ثروتمند، پر رونق، شکوفا
purposefully
مصممانه، قاطعانه، با هدف مشخصی، هدفمندانه
reveal
آشکار کردن، نشان دادن، برملا کردن، فاش ساختن، در اختیار همگان قرار دادن
scarcely
به ندرت، به زحمت، به سختی، به دشواری، مشکل، تازه، به محض اینکه
theoretically
در نظر، در تئوری، از لحاظ نظری، در حرف، قاعدتا
accelerate
سرعت بخشیدن،شتاب دادن، تندتر کردن، تسریع کردن، سرعت/شتاب گرفتن، تند شدن
creep
خزیدن، سینه خیز رفتن، چهار دست و پا رفتن، بی صدا حرکت کردن، آرام رفتن، رخنه کردن، راه یافتن
crush
خرد کردن، کوبیدن، فشردن، آسیاب کردن، چپاندن، چروک کردن، شکست دادن، درهم کوبیدن
cultivate
کاشتن، زیر کشت بردن، شخم زدن، کشت کردن، پرورش دادن، گسترش دادن، توسعه دادن، گرم کرفتن با، دوست شدن باف محبت...را به دست آوردن
dictate
املاک کردن، تحمیل کردن، به زور قبولاندن، تعیین کردن
distinguish
تشخیص دادن، بازشناختن، متمایز کردن، تمایز قایل شدن، مشاهده کردن
engender
پدید آوردن، به وجود آوردن، موجب شدن، منشا...بودن
engross
کاملا به خود مشغول کردن، به خود جلب کردن، در خود مستغرق کردن
flaw
ترک، ترک خوردگی، رخنه، عیب، نقص، ایراد، نقطه
harvest
درو، برداشت محصول، چیدن، فصل برداشت، خرمن، محصول
mirror
تصویر...را در خود منعکس کردن، منعکس کردن، نشان دادن
obtain
به دست آوردن، پیدا کردن، کسب کردن، گرفتن، اجرا شدن، معمول/مرسوم بودن، حکمفرما بودن
particle
ذره، تکه ی کوچک، ریز، ذره
settle
مستقر شدن، اقامت گزیدن، ساکن شدن، قرار گرفتن، به توافق رسیدن، توافق کردن، تسویه حساب کردن، حل و فصل کردن
transport
منتقل کردن، انتقال دادن، جابه جا کردن، حمل کردن، نقل و انتقال دادن، پخش کردن
distinct
واضح، مشخص، روشن، آشکار، صریح، محسوس، متمایز، خاص
dominant
مسلط، غالب، اصلی، عمده، برجسته، آشکار، بارز
dormant
نهفته، بالقوه، خواب، خاموش، ساکت، غیرفعال
drab
بی رنگ، کسل کننده، یکنواخت، خسته کننده، بی روح
dramatic
نمایشی، چشمگیر، برجسته، فوق العاده، پرشور و هیجان
eclectic
التقاطی، گلچین
elaborate
مفصل، پر طول و تفصیل، پرکار، پیچیده، پرزرق و برق
exceptional
استثنایی، فوق العاده، بی نظیر
hazardous
خطرناک، پرمخاطره،شانسی، اتفاقی، تصادفی
minuscule
ناچیز، اندک، کم، کوچک
prime
آماده ی کردن کارکردن، آماده ساختن
rudimentary
ابتدایی، اولیه، آغازین، مقدماتی
skeptical
شکاک، رفتار شکاکانه، ناباورانه
superficial
سطحی، کم عمق
vigorous
شدید، جدی، سخت، پرشور و حرارت، فعال، سالم، پرانرژی، نیرومند
amenity
وسایل آسایش، اسباب راحتی، امکانات رفاهی، تسهیلات رفاهی
disperse
پراکنده کردن، متفرق کردن، پخش کردن، گستراندن
dwelling
محل اقامت، محل سکونت، مسکن، منزل
element
عنصر، جز، مولفه، بخش
elementary
مقدماتی، پایه، اولیه، ابتدایی، ساده، آسان
eliminate
کنارگذاشتن، حذف کردن، از میان برداشتن، رفع/برطرف کردن، نادیده گرفتن
emerge
پدیدار شدن، آشکار شدن، ظاهر شدنف بیرون آمدن، آشکار/معلوم شدن، به وجود آمدن
emphasize
تاکید کردن، اصرار ورزیدن، اهمیت دادن به
encircle
احاطه کردن، دور...را گرفتن، فرا گرفتن، حلقه زدن، محصور کردن، محاصره کردن
erratic
بی نظم، شلخته، بی قرار، پریشان، نامنظم، عجیب و غریب
exaggerate
مبالغه کردن، اغراق کردن، گزافه گفتن درباره، زیاده روی کردن
justify
توجیه کردن، موجه دانستن، حق دادن به، دلیل موجهی برای...بودن، عمل...را توجیه کردن
mention
گفتن، سادآور شدن، اشاره کردن، ذکر کردن، نام ... را بردن، تقدیر کردن
prevalent
غالب، رایج، شایع، متداول، فراگیر
release
رها/آزاد کردن، خلاص کردن، نجات دادن، مرخص کردن، معاف کردن، بیرون فرستادن، عرضه/پخش کردن
benefit
فایده رساندن، مفید بودن، سودمند بودن، سود بردن، بهره بردن
blind
کور، نابینا، نسنجیده، بی خردانه، احمقانه، بی هدف، بی مقصد
broaden
پهن کردن، تعریض کردن، وسعت دادن
conspicuously
آشکارا، علنا، به وضوح، به روشنی
endorse
پشت نویسی کردن، پشت...را امضا کردن، تایید کردن، صحه گذاشتن، حمایت/پشتیبانی کردن از
enormous
بزرگ، عظیم، غول آسا، زیاد، فراوان، کلان، هنگفت
entirely
کاملا، کلا، به کلی، سرتاسر، به تمامی
erode
فرسودن، ساییدن، تحلیل بردن، در اثر سایش، ایجااد کردن، کندن، فاسد/خراب کردن، از بین بردن
evaporate
تبخیر شدن، بخار شدن، نابود شدن، از بین رفتن، دود شدن
noteworthy
قابل توجه، درخور توجه، ارزشمند
recover
بازیافتن، دوباره به دست آوردن، پیدا کردن، کشف کردن، باز پس گرفتن، جبران کردن، بهبود یافتن
reportedly
بنا به گزارش (های رسیده)، ظاهرا، طبق اطلاع، به طوری که شایع است
shift
تغییر، دگرگونی، جابجایی، نقل مکان
susceptible
حساس، تاثیر پذیر، اسیب پذیر، مستعد، آماده، پذیرا، پذیرنده
benefit
فایده رساندن، مفید بودن، سودمند بودن، سود بردن، بهره بردن
blind
کور، نابینا، نسنجیده، بی خردانه، احمقانه، بی هدف، بی مقصد
broaden
پهن کردن، تعریض کردن، وسعت دادن
conspicuously
آشکارا، علنا، به وضوح، به روشنی
endorse
پشت نویسی کردن، پشت...را امضا کردن، تایید کردن، صحه گذاشتن، حمایت/پشتیبانی کردن از
enormous
بزرگ، عظیم، غول آسا، زیاد، فراوان، کلان، هنگفت
entirely
کاملا، کلا، به کلی، سرتاسر، به تمامی
erode
فرسودن، ساییدن، تحلیل بردن، در اثر سایش، ایجااد کردن، کندن، فاسد/خراب کردن، از بین بردن
evaporate
تبخیر شدن، بخار شدن، نابود شدن، از بین رفتن، دود شدن
noteworthy
قابل توجه، درخور توجه، ارزشمند
recover
بازیافتن، دوباره به دست آوردن، پیدا کردن، کشف کردن، باز پس گرفتن، جبران کردن، بهبود یافتن
reportedly
بنا به گزارش (های رسیده)، ظاهرا، طبق اطلاع، به طوری که شایع است
shift
تغییر، دگرگونی، جابجایی، نقل مکان
susceptible
حساس، تاثیر پذیر، اسیب پذیر، مستعد، آماده، پذیرا، پذیرنده
crucial
تعیین کننده، سرنوشت ساز، حیاتی، بحرانی، حساس، بسیار مهم
dignitary
رجل، شخصیت، مقام عالی رتبه، شخص مهم، برجسته
elude
فرار کردن، از چنگ ... گریختن، متواری شدن، طفره رفتن، پرهیز کردن، اجتناب کردن، اغفال کردن
evident
آشکار، معلوم، روشن، واضح، هویدا
exhaust
به پایان رسادن، تمام کردن، مصرف کردن، پاک خسته شدن، نیروی...را تحلیل بردن، خسته کردن
extensive
پهناور، وسیع، گسترده، بزرگ، عمیق، همه جانبه، فرائان، زیاد
face
مشرف بودن، روبروی...بودن، مقابل...قرار داشتن، مواجه شدن با، روبروی شدن با
facet
جنبه، وجه، طرف، بعد
idol
بت، صنم
inaccessible
دور از دسترس، خارج از دستس، دست نیافتنی، غی قابل فهم، پیچیده
oblivious
بی توجه، بی خبر، غافل، بی اطلاع
obviously
آشکار، مسلما، معلوم است که، بدیهی است که
offensive
توهین آمیز، ناراحت کننده، آزارنده، زننده، تهوع آور، تهاجمی
predictably
طبق انتظار، طبق/پیش بینی
suitable
مناسب، خوب، به درد بخور، برازنده، شایسته
مرحله اول-سه روز سیزدهم
ample
فراخ، جادار، وسیع، فرائان، زیاد، کافی، بسنده
arid
خشک، بایر، کم باران
avert
پرهیز کردن از، اجتناب کردن از، دوری جستن از، دفع کردن، برطرف کردن، از میان برداشتن
defy
به مبارزه طلیبدن، سرپیچی کردن، مخالف کردن، ناچیز شمردن، مقاومت کردن، در برابر، ایستادگی کردن در مقابل
diligent
کوشا، ساعی، با پشتکار، سخت کوش، جدی، دقیق
enact
وضع کردن، مقرر کردن، حکم کردن، تصویب کردن، اجرا کردن، نمایش دادن، بازی کردن
feign
تظاهر کردن، وانمود کردن، سرهم کردن، جعل کردن، از خود درآوردن
fertile
حاصلخیز، خوب، بارور، پربار، خلاق، سازنده
freshly
تازه، با تازگی، جدیدا
function
کار، عمل، وظیفه، نقش کارکرد، عملکرد، مراسم، آیین، عملیات
fundamental
اساسی، بنیادی، بنیادین، پایه، مقدماتی، اصلی، ضروری، قسمت اصلی، بخش اساسی
indiscriminate
بی نظم/بی هدف، اتفاقی، تصادفی، کورکورانه، حساب نشده، بدون برنامه ریزی
selective
گزیده، منتخب، دستچین، گزینشی، انتخابی، انتخاب کننده
spacious
جادار، بزرگ، وسیع
withstand
تاب آوردن، ایستادگی کردن در برابر، مقاومت کردن، تحمل کردن
durable
بادوام، ماندنی، پایدار، ماندگار، با استقامت
foster
پرورش دادن، بزرگ کردن، پروراندن، پر و با دادن، در ذهن پروراندن
gain
به دست آوردن، کسب کردن، حاصل کردن، افزودن بر، اضافه کردن، افزایش دادن، دست یافتن به، سود/فایده بردن
halt
مکث کردن، درنک کردن، تردید کردن، متوقف کردن
handle
دست زدن، در دست گرفتن، اداره کردن، کنترل کردن، استفاده کردن، کارکردن، پرداختن به، از عهده برآمدن
harbor
پناه دادن، مخفی کردن، پنهان کردن، جای دادن، در دل نگه داشتن، به دل گرفتن
harmful
مضر، زیان بخش، زیان آور
insignificant
بی اهمیت، کم اهمیت، کوچک، بی معنی، پوچ، نا چیز، کم، ناقابل، جزئی
mysterious
اسرار آمیز، مرموز، عجیب
perilous
پر خطر، خطرناک، مخاطره آمیز
promote
ارتقا دادن ترفیع دادن، به درجه ی... ارتقا دادن، حمایت/پشتیبانی کردن، تشویق کردن، کمک کردن، تبلیغ کردن، ترتیب دادن
redundant
حشوف زاید، زیادی، مازاد بر احتیاج اضافه بر سازمان
reject
رد کردن، پس زدن، دفع کردن، جواب رد دادن، دور انداختن، کنار کذاشتن، مرجوع کردن، پس فرستادن، طرد کردن
substantial
بسیار زیاد، عظیم، کلان، چشمگیر، قابل ملاحظه، محکم، مقاوم، ثروتمند، غنی، اصولی، اساسی، بنیادی
trait
خصلت، خصوصیت، ویژگی، خصیصه
conscientious
با وجدان، وظیفه شناس، متعهد، موظف، دلسوز، وجدانی، دقیق، با دقت، جدی
convey
بردن، حمل کردن، انتقال دادن، فهماندن، بیان کردن، ابلاغ کردن، منتقل کردن، رساندن
encompass
احاطه کردن، دور...را گرفتن، حلقه زدن دور، فراگرفتن، در بر گرفتن، شامل بودن
expansion
انبساط، توسعه، گسترش، رونق، افزایش، شرح، تفصیل، گسترده، پهنه، عرض
heighten
بلندتر کردن، بلند کردن، بالا بردن، شدت بخشیدن، تشدید کردن، افزایش دادن
highlight
تاکید کردن، برجسته کردن، عمده کردن، با ماژیک مشخص کردن
inadvertently
ندانسته، سهوا، بی آن که بداند، ناخواسته
inevitable
اجتناب ناپذیر، چاره ناپذیر، ناگزیر، گریز ناپذیر، حتمی، قطعی، همیشگی، دایمی
infancy
کودکی، طفولیت، بچگی، آغاز راه، ابتدای کار، نخستین روزها
mimic
ادای...را درآوردن، تقلید کردن، شبیه...به نظر رسیدن
retrieve
بازیافتن، پیدا کردن، دوباره به دست آوردن، بازیابی کردن، جبران کردن، اصلاح کردن
systematically
به طور منظم، به طور با قاعده، مرتبا، به طور حساب شده، به طور نظام مند
unlikely
بعید، نا محتمل، دور از ذهن، باور نکردنی
unwarranted
غیرموجه، ناموجه، بی دلیل، غیرضروری، غیرلازم، غیرمجاز
zenith
اوج، نقطه ی اوج، قله، کمال
conscientious
با وجدان، وظیفه شناس، متعهد، موظف، دلسوز، وجدانی، دقیق، با دقت، جدی
convey
بردن، حمل کردن، انتقال دادن، فهماندن، بیان کردن، ابلاغ کردن، منتقل کردن، رساندن
encompass
احاطه کردن، دور...را گرفتن، حلقه زدن دور، فراگرفتن، در بر گرفتن، شامل بودن
expansion
انبساط، توسعه، گسترش، رونق، افزایش، شرح، تفصیل، گسترده، پهنه، عرض
heighten
بلندتر کردن، بلند کردن، بالا بردن، شدت بخشیدن، تشدید کردن، افزایش دادن
highlight
تاکید کردن، برجسته کردن، عمده کردن، با ماژیک مشخص کردن
inadvertently
ندانسته، سهوا، بی آن که بداند، ناخواسته
inevitable
اجتناب ناپذیر، چاره ناپذیر، ناگزیر، گریز ناپذیر، حتمی، قطعی، همیشگی، دایمی
infancy
کودکی، طفولیت، بچگی، آغاز راه، ابتدای کار، نخستین روزها
mimic
ادای...را درآوردن، تقلید کردن، شبیه...به نظر رسیدن
retrieve
بازیافتن، پیدا کردن، دوباره به دست آوردن، بازیابی کردن، جبران کردن، اصلاح کردن
systematically
به طور منظم، به طور با قاعده، مرتبا، به طور حساب شده، به طور نظام مند
unlikely
بعید، نا محتمل، دور از ذهن، باور نکردنی
unwarranted
غیرموجه، ناموجه، بی دلیل، غیرضروری، غیرلازم، غیرمجاز
zenith
اوج، نقطه ی اوج، قله، کمال
agitate
تکان دادن، هم زدن، تهییج کردن، تحریک کردن، برانگیختن، آشفته/ناآرام کردن، نگران کردن
confidential
محرمانه، سری، پنهانی، مخفیانه
delighted
خوشحال، شاد، خرسند، خوش، با نشاط، سرحال، مسرت بخش، خوشایند
discreetly
محتاطانه، با احتیاط، معقولانه، عاقلانه، با ادبانه، مدبرانه
documented
مستند
evoke
فراخواندن، احضار کردن، برانگیختن، سبب/باعث...شدن، موجب شدن، پدید آوردن،{خاطرات } زنده کردن، (در ذهن) مجسم کردن
gradually
به تدریج، تدریجا، آرام آرام، کم کم، پیوسته
impartial
بی طرفانه، عادل، منصف، بی غرض، بی طرفانه، عادلانه
inordinate
بیش از حد، بی شمار، مفرط
instantly
درجا، فوری، بی درنگ، بلافاصله، فورا
intentionally
عمدا، از روی، قصد، با قصد قبلی، دانسته
intrinsic
درونی، باطنی، ذاتی، فطری، جدای ناپذیر، واقعی، حقیقی
inundate
زیر آب بردن، غرق کردن، زیر سیل بردن
nominal
اسمی، صوری، ظاهری، ناچیز، اندک، جزیی
presumably
قاعدتا، لابد، احتمالا، از قرار معلوم، گویا
antiquated
کهنه، قدیمی، منسوخ، از مد افتاده
coherent
منسجم، یکدست، منطقی، فصیح، روشن، مفهوم، متحد، به هم پیوسته، متصلف مرتبط
evolve
شکل دادن، بسط/توسعه دادن، رشد دادن، پروراندن، شکل گرفتن، توسعه یافتن، رشد کردن، تکامل یافتن
fabricate
ساختن، درست کردن، جعل کردن، اختراع کردن، به هم بافتن، سر هم کردن
investigation
تحقیق، بررسی، مطالعه، رسیدگی
normally
معمولا، در حالت عادی، به طور معمول، به طور عادی/طبیعی
notion
مفهوم، تصور، فکر، خیال، عقیده، نظر، قصد، نیت
novel
نو، جدید، تازه، بدیع، نوظهور
opposition
مخالفت، مقاومت، تضاد، تقابل
relate
گفتن، گزارش کردن، نقل کردن، روایت/حکایت کردن، شرح دادن، ربط دادن، مرتبط ساختن
suspect
تصور کردن، فکر کردن، حدس زدن، گمان کردن، ظن داشتن، تردید داشتن، شک داشتن، مظنون/بدگمان بودن
transform
عوض کردن، زیر و رو کردن، دگرگون کردن، به کلی تغییر دادن، تغییر شکل/ماهیت دادن
trigger
به کار انداختن، عامل...شدن، باعث...شدن، موجب...شدن
unbiased
بی طرف، بی غرض، بدون تبعیض، عینی، بدون جانبداری، غیر متعصب
varied
مختلف، متنوع، گوناگون
decline
خم شدن، نپذیرفتن، قبول نکردن، تحلیل رفتن، کاهش یافتن، کم شدن، نزول کردن، زوال یافتن، پایین رفتن
gather
جمع کردن، گرد آوردن، جمع آوری کردن، کسب کردن، به دست آوردن، نتیجه گرفتن، دریافتن، فهمیدن
motion
حرکت، جنبش، تکان، اشاره
partisan
تعصب آمیز، متعصبانه، جانبدارانه، طرفدار، سخت، هوادار، متعصب، سرسپرده
pattern
طرح، نقشه، نقش و نگار، الگو، مدل، نمونه
phenomena
پدیده، پدیدار، حادثه، رویدار، پدیده خراق العاده
philanthropic
انسان دوستانه، بشر دوستانه، نوع دوستانه، خیریه
placid
آرام، خونسرد، ملایم
plentiful
فراوان، زیاد، وافر، متعدد
reaction
عکس العمل، واکنش، عمل متقابل، انعکاس، تاثیر، حساسیت
rhythm
ضرب آهنگ، ریتم، ضرب، (شعر) وزن، (قلب) ضربان
scenic
دیدنی، تماشایی، (مربوط به) صحنه
shallow
کم عمق، سطحی
sheltered
امن، سرپوشیده، بی دغدغه، آرام، بی تشویش، حمایت شده، تحت حمایت
vanishing
در حال انقراض
1-21-مرحله اول-سه روز بیست و یکم
account
حساب ، صورت حساب ؛ شمارش ، محاسبه ؛ گزارش ، شرح
archaic
مهجور ، کهنه ، منسوخ ؛ قدیقمی ، باستانی ، ابتدایی
enlighten
روشن کردن آگاهی دادن به ، آگاه کردن ، از بی خبری در آوردن
hasten
جله کردن ، شتتاب کردن ؛ سریع کردن ، سرعت بخشیدن به ، تسریع کردن ، جلو انداختن
hue
رنگ ، ته رنگ ، سایه
Inactive
غیر فعال ، بی تحرک ، بی حرکت ، تنبل
Intricate
پیچیده ، ظریف ، مشکل ، بغرنج ، دشوار
magnitude
بزرگی ، اندازه ، مقدار ، میزان ؛ وسعت ، گستردگی ، دانه ، بعد ، اهمیت ، عظمت
oblige
ملزم کردن ، موظف کردن ، مجبور کردن ؛ لطفی کردن در حق ... ، خدمتی کردن ، منت گذاشتن بر
overlook
مشرف بودن بر ، رو به ... بودن ؛ از قلم انداختن ف نادیده گرفتن ، اعتنا نکردن ، بی توجهی کردن
poll
رأی گیری ، انتخابات ، شمارش آرای ؛ نظرسنجی ؛ نظرخواهی ، بررسی
practical
عملی ، مناسب ف مفید ؛ اهل عمل ، فعال ؛ واقع بین ، منطقی ؛واقعی ، حقیقی
predominant
غالب ، حاکم ، مسلط ؛ برجسته ، بارز ، شاخص ، چشمگیر
prompt
وادار کردن ، مجبور کردن ، موجب شدن ، باعث شدن
provoke
تحریک کردن ، عصبانی کردن ، ناراحت کردن ؛ وادار کردن باعث شدن ، موجب شدن ، سبب شدن
1-21-مرحله اول-سه روز بیست و یکم
analogous
قیاس پذیر، قابل قیاس، قابل سنجش، هم تراز، هم تراز، هم ارز، شبیه، همانند، نظیر
approximately
تقریبا، به تقریب، حدودا
compel
مجبور کردن، وادار کردن، ناگزیر کردن، ضروری ساختن، به زور گرفتن، تحمل کردن
formidable
وحشتناک، ترسناک، مهیب، دشوار، سخت، عظیم، بزرگ، خیره کننده، چشمگیر، پر ابهت
intrusive
مزاحم، ناخوانده، اضافی، تحمیلی
periodic
دوره ای، متناوب، تناوبی
prone
مستعد، آماده
prophetic
پیغمبروار، پیشگویانه، غیبگویانه
proportions
بخش، قسمت، سهم، نسبت، تناسب، اندازه، ابعاد
readily
بی درنگ، بلافاصله، فوری، مشتاقانه، با میل، به سادگی، به آسادگی، به راحتی
reliably
به طور قابل اعتمادی، به طور قابل اطمینانی
reluctantly
با اکراه، با بی میلی، با نارضایتی، بی هیچ رغبتی
renown
شهره، آوازه، نام
revive
بهبود یافتن، سلامت خود را بازیافتن، جان گرفتن، زنده شدن، نیرو/قدرت گرفتن، احیا شدن شدن، رونق/رواج یافتن
triumph
پیروزی، موفقیت، کامیابی
1-22-مرحله اول-سه روز بیست و دوم
chaotic
آشفته، بی نظم، درهم برهم، هرج و مرج
controversial
بحث انگیز، مناقشه برانگیز، جنجالی
exemplify
مثال زدن، مثال آوردن، در مورد یا نمونه دادن برای، مثال بردن برای، نمونه ی...بودن
gratifying
خوشحال کننده، مسرت بخش، مایه خشنودی، لذت بخش، خوشایند
interpret
تفسیر کردن، معنی کردن، شرح کردن، اجرا کردن
launch
(کشتی، قایق) به آب انداختن، (موشک) به هوا پرتاب کردن، عرضه کردن، شروع کردن، به راه انداختن
legitimate
قانونی، مجاز، مشروع، بر حق، صحیح، درست، موجه، معقول، منطقی
lethargy
خواب آلودگی، خستگی، کرختی، سستی، رخوت، سنگینی، بی حوصلگی
particular
خاص، به خصوص، مخصوص، ویژه، مشخص، معین، استثنایی
radiant
تابان، تابنده، درخشنده، درخشان، شاد، بشاش
ridge
پشته، برآمدگی، برجستگی، خط الراس، قله، نوک، تیزه
span
دربرگرفتن، تمام ... را شامل شدن، پوشاندن
spontaneous
خود به خود، بی مقدمه، خودجوش، ارتجاعی، خود انگیخته، طبیعی، ذاتی
stream
نهر، جوی، رود، سیل، جریان
striking
چشمگیر، قابل ملاحظه، جالب، در خور توجه، جذاب، گیرا
1-23-مرحله اول-سه روز بیست و سوم
briefly
لحظه ای، برای چند لحظه، برای مدت کوتاهی، خلاصه، به اختصار، به طور خلاصه
circulate
چرخیدن، دور زدن، گردش کردن، به جریان انداختن، انتشار یافتن، منتشر کردن، پخش کردن، پخش شدن
consistently
مرتب، منظم، پیوسته، دایم، منسجم، یکدست، سازگار، موافق، هماهنگ
exhibit
نمایش دادن ، عرضه کردن ، نشان دادن
found
پایه ریزی کردن، بنیادنهادن، بنا کردن، تاسیس کردن، بر پا کردن، دایر کردن
improperly
به طور نا مناسبی، به طرز ناپسندیده ای، به طرز غلطی، به طور نادرستی
impulsively
به طور غریزی، بی دلیل، بی اختیار
infrequently
گهگاه، اتفاقی، کم، به ندرت، هرازگاهی
isolated
جدا شده، مجزا، جدا جدا، منزوی، منفرد، دور افتاده، پرت
overtly
علنا، آشکارا، صریحا، به وضوح
profoundly
عمیقا، شدیدا، به شدت، فوق العاده، زیاد، به طور مفرط
sharply
به سرعت، تند، یک مرتبه، به طور ناگهانی، با خشونتف به وضوح، آشکارا، شدیدا
situated
واقع شده، قرار گرفته
subsequently
بعدا، متعاقبا، پس از آن، بعد، سپس، بعد ها
unmistakable
غیر قابل تردید، بی چون و چرا، آشکار، روشن
1-24-مرحله اول-سه روز بیست و چهارم
aptly
آنچه که شایسته است، به طور مناسبی، به جا
demonstration
اثبات، برهان، شرح، توضیح، نمایش، ابراز، نشان دادن، تظاهر، تظاهرات، نمایش قدرت
ingredient
جز سازنده، (در جمع) ترکیبات، اجزای سازنده، مواد، محتویات
involuntarily
بی اختیار، به طور غیرارادی، ناخواسته، به اکراه
marvel
شگفتی، معجزه، اعجاز، چیز شگفت انگیز، نمونه ی عالی، مظهر
moderate
متعادل، متوسط، مناسب، معقول، متعدل، ملایم، معمولی، عادی
motivate
برانگیختن، ترغیب کردن، تشویق کردن، علت...شدن، موجب...شدن
odd
عجیب و غریب، خاص
profuse
فراوان، انبوه، بسیار، مفرط، شدید، وافر، سخاوتمند، دست و دلباز
reflection
انعکاس، بازتاب، تصویر، عکس
supposedly
ظاهرا، از قرار معلوم، گویا
sustained
مداوم، با ثبات، پیگیر، مستمر، بی وقفه، پایدار
symbol
نماد، سمبل، رمز، علامت، نشانه
synthesis
ترکیب، تلفیق، تالیف، آمیزه
tangible
قابل لمس، لمس شدنی، ملموس، محسوس، واقعی، مشخص، عینی
1-25-مرحله اول-سه روز بیست و پنجم
aggravating
آزار دهنده، ناراحت کننده
amusement
تفریح، مشغولیت، سرگرمی، خوشی
conceivably
احتمالا، به احتمال زیاد، شاید
convert
تبدیل کردن، تغییر دادن، بدل کردن
curative
اعلاج بخش، شفابخش، درمان کننده، درمانی
debilitating
ناتوان کننده، تضعیف کننده، فرسایشی
deplete
کاهش دادن، کم کردن، پایین آوردن، تحلیل بردن، تمام کردن، به ته رساندن، مصرف کردن
finite
محدود، متناهی، پایان پذیر
perceive
متوجه شدن، پی بردن، مشاهده کردن، دریافتن، فهمیدن، درک کردن
security
امنیت، تدابیر امنیتی، اطمینان، خاطر جمعی
toxic
سمی، مسموم کننده
tranquility
آرامش، سکوت، طمانینه، سکون
trap
گیر انداختن، حبس کردن، گرفتن و نگه داشتنف گول زدن، به دام انداختن، به تله انداختن
undeniably
به طور غیر قابل انکاریف به نحو انکار ناپذیری، بی تردید، یقینا، مسلما، قطعا
underestimated
کم تر از حد براورده شده، کم تر از میزان تخمین شده، دست کم گرفته شده
1-26-سه روز اول-مرحله بیست و ششم
acknowledge
تصدیق کردن، قبول کردن، اقرار/ اعتراف کردن به، فدردانی کردن، تشکر کردن، به رسمیت شناختن
acquire
به دست آوردن، حاصل کردن، کسب کردن، فراگرفتن، آموختن
assimilate
جذب کردن پذیرفتن، در خود تحلیل کردن، همگون/همانند کردن، شبیه ساختن
assortment
تنظیم، آرایش، دسته بندی، مجموع متنوع، چیزهای گوناگون، گروه متنوع
caliber
استعداد، توانایی، قابلیت، کیفیت
condensed
غلیظ شده، متراکم، خلاصه شده، چکیده
contradictory
متناقض، متضاد، مخالف، ضد، نقیض، مغایر
disregard
توجه نکردن، اعتنا نکردنف بی اعتنایی کردن، نادیده گرفتن، اهمیت ندادن، رعایت نکردن
precious
گرانبها، گران قیمت، ارزشمند، باارزش، دوست داشتنی، عزیز
prominent
برآمده، برجسته، قابل رویت، قابل مشاهده، مهم، برجسته، بارز، سرشناس، مشهور
requisite
لازم، ضروری، مورد نیاز، بایسته
unravel
شکافتن، حل کردن، جواب را پیدا کردن، توضیح دادن، روشن کردن، پرده برداشتن از، برملا/افشا کردن
vague
مبهم، گنگ، نا مشخص
vast
پهناور، گسترده، وسیع، زیاد، عظیم
volume
حجم، گنجایش، ظرفیت، مقدار، میزان، شدت
charisma
افسون، جذبه، هیبت، ابهت، جذابیت
clever
با هوش، با استعداد، زرنگ، ماهر، توانا، کاردان، زیرک
convince
متقاعدکردن، مجاب کردن، مطمئن کردن، اطمینان بخشیدن، قانع کردن
endure
تحمل کردن، تاب آوردن، طاقت آوردن، ایستادگی کردن، دوام داشتن، ادامه یافتن
forfeit
تاوان دادن، غرامت دادن، جریمه دادن، از دست دادن، قربانی / فدا کردن، کنار گذاشتن، رها کردن
precarious
نا مطمئن، متزلزل، بی ثبات، نا پایدار، خطرناک، مخاطره آمیز
severe
سخت، خشن، طاقت فرسا، شدید، جدی، وخیم
sporadic
هر از گاهی، گهگاهی، پراکنده، نا منظم
superior
خوب، عالی، ممتاز، معتبر، مافوق، ارشد، بالتر
wanton
بی دلیل، بی جهت، غیرموجه، توجیه پذیر، نسنجیده
weak
ضعیف، سست، ناتوان
widespread
گسترده، وسیع، شایع، متداول، رایج، معمول
wisdom
عقل، خرد، شعور، درایت، بصیرت
witticism
شوخ طبعی، بذله گویی، شوخی
woo
نظریه را جلب کردن، حمایت...را جلب کردن، دنبال .... افتادن، جذب کردن