در که بسته شد نفس راحتی کشیدم مثل شکارچی که خشنود از شکار بازگشته باشد دستهایم را به هم مالیدم. شکمم غار و غور میکرد اما میلی به غذا نداشتم. یکباره به خودم امدم که شوق و ذوقم برای چه است؟ برای حرف زدن با یک ادم مزلف؟ سعی کردم ارام و خونسرد باشم انگاه دست به طرف تلفن بردم و حافظه ام را به کار انداختم شماره اش انقدر روند بود که یکبار خواندنش برای به خاطر سپردن کافی بود.مدتی پشت خط ماندم و به بوق ازاد تلفن گوش سپردم . درست وقتی نا امید شده بودم ارتباط برقرار شد.
عنوان کتاب:رمان سال های بی کسی
نویسنده: مریم جعفری
فرمت: PDF
زبان: فارسی
تعداد صفحات: 280
حجم:1.53 مگابایت