loading...

دانلود رایگان کتاب

امروز تمام لغات کتاب 504 لغت ضروری تافل با ترجمه فارسی شان را برای اولین بار به صورت آنلاین روی سایت قرار دادیم امیدواریم که مورد استفاده تان قرار بگیردبرای خواندن او حفظ کردن لغات بهتر است از روش لای

امروز تمام لغات کتاب 504 لغت ضروری تافل با ترجمه فارسی شان را برای اولین بار به صورت آنلاین روی سایت قرار دادیم امیدواریم که مورد استفاده تان قرار بگیرد

برای خواندن او حفظ کردن لغات بهتر است از روش لایتنر استفاده شود و هر 15 لغت یک روز خوانده شود.


abandon

ترک کردن ، رها سازی ، دست کشیدن از

keen

برنده ، تیز ، علاقمند ، قوی ، عمیق ، حساس ، تیزهوش

jealous

حسود ، حسادت

tact

تدبیر ، مهارت ، تراکت

oath

سوگند ، قسم ، ناسزا

vacant

بلا استفاده ، خالی ، تهی ، اشغال نشده

hardship

سختی ، مشقت ، مشکلات

gallant

دلاور ، شجاع ، دلیرانه ، مودب

data

داده ها ، اطلاعات

unaccustomed

عادت نداشتن به ، غیر عادی

bachelor

مرد (مجرد)

qualify

مناسب بودن با ، واجد شرایط بودن

corpse

جسد ، جنازه

conceal

پنهان کردن ، مخفی کردن

dismal

دلتنگ کننده ،پريشان کننده ،ملالت انگيز

frigid

سرد ، منجمد ، بی روح ، غیر دوستانه

inhabit

سکونت داشتن ، اقامت داشتن

numb

کرخ ، بی حس

peril

خطر ، مخاطره ، مخاطره آمیز ، خطرناک

recline

دراز کشیدن ، تکیه دادن

shriek

خنده یا گریه با صدای بلند ، جیغ زدن ، فریاد زدن

sinister

بد یمن ، بدشگون ، شیطانی ، بدخواه ، شرور

tempt

گول زدن ، وسوسه کردن ، اغوا کردن

wager

شرط بندی

typical

عادی ، نمونه ، خاص

minimum

حداقل ، کمترین

scarce

کمیاب ، نادر ، به ندرت

annual

گیاه یک ساله ، سالانه ، سالیانه ، سالنامه

persuade

متقاعد کردن ، راضی کردن

essential

مهم ، اساسی ، ضروری ، حیاتی

blend

ترکیب ، مخلوط ، ترکیب کردن

visible

مرئی ، قابل رویت ، نمایان ، آشکار

expensive

گران ، پر هزینه

talent

فرد باهوش ، استعداد ، هوش ، ذوق ، قریحه

devise

تدبیر ، اندیشیدن ، اختراع کردن

wholesale

بنکدار ، عمده فروش ، گسترده

vapor

بخار ، مه

eliminate

حذف کردن ، از بین بردن ، بر طرف کردن

villain

فرد شرور ، مجرم ، شخصیت منفی در فیلم ها

dense

انبوه ، متراکم ، چگال فشرده

utilize

استفاده کردن ، بکار بردن

humid

مرطوب ، نمناک

theory

نظریه ، تئوری

descend

فرود آمدن ، پائین آمدن

circulate

به گردش در آمدن ، چرخیدن ، پخش شدن ، منتشر شدن

enormous

عظیم ، بیشمار ، عظیم الجثه

predict

پیش بینی کردن ، پیشگوئی کردن

vanish

حذف کردن ، نابود کردن ، محو کردن ، ناپدید شدن

tradition

سنت ، رسم

rural

روستائی ، دهاتی

burden

بار ، بار مسئولیت ، بار سنگین ، فشار ، تحمل

campus

محوطه دانشگاه ، دانشکده یا مدرسه

majority

اکثریت ، حداکثر ، اکثر

assemble

سوار کردن ، مونتاژ کردن ، جمع کردن

explore

بررسی کردن ، تحقیق کردن ، اکتشاف کردن

topic

عنوان ، موضوع اصلی ، مبحث

debate

مناظره ، مباحثه ، جر و بحث

evade

طفره رفتن ، فرار کردن از کسی

probe

تحقیق کردن ، معاینه کردن ، بررسی کردن

reform

اصلاحات ، اصلاح ، رفورم ، بازسازی

approach

نزدیک شدن ، برخورد کردن با

detect

یافتن ، پی بردن

defect

نقص ، عیب

employee

کارمند ، مستخدم ، کارگر

neglect

اهمال کردن ، غفلت کردن ، تصور ورزیدن ، فراموش کردن

deceive

فریب دادن ، گول زدن ، گمراه کردن ، به اشتباه انداختن

undoubtedly

قطعا ، بدون شک ، بدون تردید


popular
رایج ، مشهور ، پر طرفدار ، عامه پسند
thorough
دقیق ، کامل ، تمام ، جامع ، تکمیل
client
مشتری ، ارباب رجوع ، موکل
comprehensive
جامع ، کامل ، گسترده
defraud
فریب دادن ، کلاه برداری کردن
postpone
عقب انداختن ، به تاخیر انداختن
consent
موافقت کردن ، راضی شدن
massive
بزرگ ، حجیم ، عظیم ، سنگین
capsule
کپسول ، محفظه ، فضا ، ظرف
preserve
حفظ کردن ، محافظت کردن ، نگه داشتن
denounce
تقبیح کردن ، محکوم کردن ، انتقاد کردن
unique
منحصر به فرد بودن ، تک ، بی همتا ، بی نظیر
torrent
سیل ، رگبار
resent
آزرده خاطر شدن ، دلخور شدن ، رنجیدن
molest
مزاحم شدن ، مورد اذیت قرار دادن
gloomy
گرفته (مه) ، غمگین ، افسرده ، ابری ( هوا ) ، تیره ، تاریک
unforeseen
غیر مترقبه ، غیرمنتظره ، پیش بینی نشده
exaggerate
مبالغه کردن ، اغراق کردن ، بزرگ نمائی کردن
amateur
آماتور ، مبتدی ، ناشی
mediocre
معمولی ، متوسط
variety
متنوع ، گوناگون ، متعدد ، گونه
valid
معتبر ، موجه
survive
بقاء ، زنده ماندن ، جان سالم به در بردن از
weird
مرموز ، عجیب ، غیر عادی
prominent
برجسته ، شاخص ، سرشناس
security
امنیتی ، امنیت ، ایمنی ، حفاظت
bulky
حجیم ، بزرگ ، درشت
reluctant
ناراضی ، بی میل
obvious
آشکار ، واضح ، هویدا ، معلوم
vicinity
حول و حوش ، مجاورت ، حومه ، اطراف
century
قرن ، سده
rage
خشم ، غضب
document
سند ، مدرک
conclude
نتیجه گیری کردن ، خاتمه یافتن
undeniable
انکار ناپذیر ، غیرقابل انکار ، قطعا
resist
مقاومت کردن ، مانع شدن ، خودداری کردن
lack
فاقد بودن ، نداشتن ، بی بهره بودن
ignore
نادیده گرفتن ، چشم پوشی کردن ، اعتنا نکردن
challenge
به مبارزه طلبیدن ، چالش داشتن
miniature
مدل کوچک
source
منبع ، ماخذ ، منشاء
excel
نخبه بودن ، بی نظیر بودن ، ممتاز بودن
feminine
زنانه ، زنان
mount
بالا رفتن ، سوار شدن
compete
رقابت کردن ، مسابقه دادن
dread
وحشت آور ، مخوف ، وحشت داشتن
masculine
مردانه ، مانند مردها
menace
تهدید ، مزاحمت
tendency
گرایش ، تمایل ، میل ، استعداد ، رغبت
underestimate
دست کم گرفتن ، پائین تخمین زدن ، کمتر از حد برآورد کردن
victorious
فاتح ، برنده ، پیروز
numerous
زیاد ، بیشمار ، متعدد
flexible
انعطاف پذیر ، نرم ، قابل تغییر
evidence
مدرک ، دلیل ، شاهد ، گواه
solitary
تنها ، منزوی ، گوشه گیر ، پرت ، دور افتاده
vision
منظره ، دید ، بینائی ، تصور
frequent
فراوان ، متعدد ، فرکانس ، دائمی ، پیاپی
glimpse
نظر اجمالی ، نگاه کلی و گذرا
recent
اخیر ، تازه ، جدید
decade
دهه ، ده سال
hesitate
تردید کردن ، درنگ کردن ، مردد بودن
absurd
مزخرف ، غیر واقعی ، احمقانه ، نامعقول
conflict
تعارض ، کشمکش ، برخورد کردن ، درگیری
minority
گروه اقلیت ، کمتر ، حداقل
fiction
خیال ، تخیل ، جعل ، داستان ، دروغ
ignite
جرقه زدن ، آتش زدن ، مشتعل شدن
abolish
لغو کردن ، حذف کردن ، منسوخ کردن
urban
شهری ، شهرنشین
population
جمعیت ، مردم
frank
صادق ، رو راست ، رک
pollute
آلوده کردن ، کثیف کردن
reveal
آشکار کردن ، برملا کردن
prohibit
منع کردن ، ممنوع کردن ، بازداشتن ، ممانعت کردن
urgent
فوری ، اضطراری
adequate
کافی ، لایق ، مناسب
decrease
کاهش دادن ، کم کردن ، پائین آوردن
audible
قابل استماع ، قابل شنیدن
journalist
روزنامه نگار ، ژورنالیست
famine
گرسنگی ، کمبود ، قحطی
revive
زنده کردن ، احیاء کردن ، به هوش آوردن
commence
آغاز کردن ، شروع کردن
observant
تیزبین ، هوشیار ، ناظر ، مراقب
identify
شناسائی کردن ، تشخیص دادن ، شناخت
migrate
مهاجرت کردن ، کوچ کردن ، منتقل شدن
vessel
کشتی ، مجرا ، رگ ، ظرف ، سفینه
persist
ادامه دادن ، اصرار کردن ، پافشاری کردن
hazy
مه آلود ، غبار آلود ، گیج
gleam
پرتو ، شعاع ، نور ضعیف ، برق
editor
سر دبیر ، ویراستار ، ویرایشگر ، مسئول
unruly
سرکش ، یاغی ، متلاطم ، بی قرار ، مضطرب ، شیطنت آمیز
rival
رقیب ، حریف
violent
خشن ، خطرناک ، متجاوز ، شدید ، خشونت آمیز
brutal
وحشی ، بی رحم ، ظالمانه ، بی رحمانه
opponent
مخالف ، حریف ، معارض ، خصم
brawl
دعوا ، مرافعه ، جنجال ، کتک کاری
duplicate
کپی کردن ، رو نویسی کردن ، تکرار کردن ، تکثیر کردن
vicious
شرور ، بدطینت ، بدجنس ، بی رحم
whirling
چرخان ، چرخیدن ، تلوتلو خوردن
underdog
بازنده ، ستم دیده ، مظلوم ، فلک زده
thrust
فرو کردن ، پرتاب کردن ، با زور هل دادن
bewildered
گیج ، مات ، شگفت زده
expand
توسعه دادن ، گسترش دادن ، امتداد دادن
alter
تغییر دادن ، اصلاح کردن ، تبدیل کردن
mature
بالغ ، رسیده ، پخته ، جا افتاده ، سنجیده
sacred
محترم ، مقدس ، اختصاص یافته
revise
اصلاح کردن ، باز بینی کردن ، چاپ مجدد کردن
pledge
قول دادن ، عهد ، پیمان
casual
اتفاقی ، تصادفی ، غیر عمدی ، غیر رسمی
pursue
تعقیب کردن ، ادامه دادن ، دنبال کردن
unanimous
هم رای ، متفق القول
fortunate
خوش شانس ، خوش بخت
pioneer
پیشگام ، پیشرو ، پیشقدم
innovative
خلاق ، ابتکاری ، نو آوری
slender
بلند و باریک ، لاغر ، اندک ، کم
surpass
سبقت گرفتن ، بهتر بودن
vast
وسیع ، پهناور ، کلان ، زیاد
doubt
شک داشتن ، اطمینان نداشتن ، تردید داشتن
capacity
ظرفیت ، گنجایش ، توانائی ، قابلیت
penetrate
نفوذ کردن ، سوراخ کردن
pierce
شکافتن ، سوراخ کردن ، گوش خراش
accurate
دقیق ، درست ، صحیح
microscope
میکروسکوپ
grateful
سپاسگزار ، ممنون و خوشحال
cautious
هوشیار ، با احتیاط ، احتیاط آمیز
confident
خاطر جمع ، مطمئن
Appeal
To take to a higher court, person or group for a decision. To call on somebody for help استيناف، التماس کردن
addict
معتاد ، معتاد کردن
wary
با احتیاط very cautious
aware
آگاه ، متوجه ، مطلع
misfortune
بد اقبال ، بد شانس ، بد بیاری
Avoid
To stay away from اجتناب کردن از
wretched
فلاکت بار ، بیچاره
keg
چلیک ، بشکه
nourish
تغذیه کردن ، پروراندن ، تقویت کردن
harsh
خشن ، زبر ، تند ، سخت گیر
quantity
کمیت ، اندازه ، مقدار ، مبلغ
opt
انتخاب کردن ، ترجیح دادن
tragedy
فاجعه ، تراژدی ، نمایش حسن انگیز
pedestrian
عابر ، پیاده ، کسل کننده
glance
نظر اجمالی ، نگاه انداختن ، نگاه کردن
Budget
A spending plan بودجه
nimble
چالاک ، زرنگ ، باهوش ، فرز
manipulate
ماهرانه عمل کردن ، دستکاری کردن ، مهارت به خرج دادن
reckless
بی احتیاط ، بی ملاحظه
horrid
هولناک ، وحشتناک ، نفرت انگیز
rave
هذیان گفتن ، داد و قال کردن
economical
مقرون به صرفه ، اقتصادی
lubricate
روغن زدن ، روان کردن ، روغن کاری کردن
ingenious
مبتکر ، خلاق ، باهوش
harvest
محصول برداشت کردن ، حاصل
abundant
فراوان ، بسیار ، زیاد ، مملو ، غنی
uneasy
نا تمام ، مضطرب ، نگران
calculate
محاسبه کردن ، حساب کردن ، برآورد کردن
absorb
جذب کردن ، مجذوب کردن
Estimate
To form an opinion about a value, size or amount using less than complete information تخمين زدن
morsel
لقمه غذا ، ذره ، خرده
quota
سهم ، سهمیه
threat
تهدید کردن ، خطر ، اتهام
Ban
To not permit. To stop. An official restriction قدغن کردن، تحريم کردن
panic
وحشت ، دلشوره ، اضطراب ، ترساندن ، وحشت کردن
appropriate
مناسب ، متناسب ، درخور
emerge
بیرون آمدن ، ظاهر شدن ، خارج شدن
jagged
دندانه دار ، نا هموار ، تیز ، مجعد
linger
باقی ماندن ، معطل کردن ، طول کشیدن ، آهسته پیش رفتن
ambush
کمین گاه ، حمله غافلگیرانه ، کمین
crafty
حیله گر ، مکار ، موذی
defiant
مخالف ، نافرمان ، گستاخ ، بد گمان
vigor
نیرو ، توان ، شور ، انرژی ، شدت ، نیرومندی (بدنی) و
perish
از بین رفتن ، نابود شدن
fragile
شکستنی ، حساس ، شکننده ، ظریف
captive
زندانی ، اسیر ، گرفتار ، مجذوب
prosper
موفق شدن ، پیشرفت داشتن ، پولدار شدن
devour
بلعیدن ، خوردن ، با اشتیاق بودن
plea
درخواست ، تقاضا
weary
خسته ، فرسوده
collide
برخورد کردن ، تصادف کردن ، به هم خوردن
confirm
تایید کردن ، محرز کردن ، اثبات کردن
verify
تائید کردن ، اثبات کردن
anticipate
پيش بينى کردن ،انتظار داشتن ،پيشدستى کردن ،جلوانداختن ،پيش گرفتن بر،سبقت جستن بر
dilemma
برهان ، قاطع ، معما ، بغرنج ، یک انتخاب مشکل و سخت
detour
راه فرعی ، مسیر میانبر ، راه کوتاه
merit
شایسته ، سزاوار ، لایق ، مستحق ، روا
transmit
فرستادن ، عبور دادن ، ارسال کردن
relieve
رها کردن ، آزاد کردن ، خلاص کردن ، تسکین دادن
baffle
گیج کردن ، متحیر شدن
warden
رئیس زندان ، سرپرست ، مسئول
acknowledge
اقرار کردن ، اذعان کردن ، تصدیق کردن
justice
عدالت
delinquent
مقصر ، مجرم ، سهل انگار ، فداکار
reject
رد کردن ، نپذیرفتن ، طرد کردن ، پس زدن
deprive
محروم کردن ، بی نصیب شدن
spouse
زوج ، زوجه ، همسر
vocation
انجام وظیفه ، کار ، شغل ، وظیفه
unstable
ناپایدار ، بی ثبات ، متزلزل
homicide
قاتل ، قتل ، آدمکشی ، آدمکش
penalize
مجازات کردن ، جریمه کردن ، تنبیه کردن
beneficiary
ذینفع ، سود برنده ، وارث
reptile
جانور خونسرد (خزنده) مثل مارمولک ، سوسمار ، قورباغه
rarely
بندرت ، کمیاب ، نادر
forbid
جلوگیری ، ممنوع کردن ، قدغن کردن ، مانع شدن ، اجازه ندادن
logical
منطقی ، قیاسی
exhibit
نمایش دادن ، عرضه کردن ، نشان دادن
proceed
اقدام کردن ، مبادرت کردن ، رفتن ، ادامه دادن
precaution
اقدام احتیاطی ، احتیاط
extract
استخراج کردن ، بیرون کشیدن
prior
مقدم ، مهمتر ، قبل از ، پیش از
embrace
بغل ، آغوش ، یکدیگر را در آغوش گرفتن
valiant
دلیر ، شجاع
partial
جزئی ، ناقص ، کم ، مختصر
Fierce
Extremely strong. Violent. Angry درنده، خشم آلود
detest
بیزار بودن ، متنفر بودن
sneer
مسخره کردن ، پوزخند زدن ، مورد تمسخر قراردادن
scowl
اخم کردن ، ابراز نارضایتی کردن
encourage
ترغیب کردن ، تشویق کردن ، دلگرم کردن
consider
مد نظر قراردادن ، در نظر گرفتن ، فکر کردن ، به حساب آوردن
vermin
حشرات موذی
wail
ماتم گرفتن ، گریه و زاری کردن ، شیون کردن
symbol
نماد ، نشانه ، علامت ، مظهر
authority
اقتدار ، اجازه ، مرجع صاحب نفوذ
neutral
بیطرف ، خنثی ، بی اثر
trifle
مقدار کمی ، ذره ای ، چیز پیش پا افتاده
architect
معمار ، مهندس طراح ، آرشیتکت
matrimony
پیوند زناشوئی ، ازدواج
baggage
بار ، بنه ، چمدان ، اسباب سفر
squander
هدر دادن ، تلف کردن
abroad
خارج (از کشور) ، بیرون ، همه جا
fugitive
فراری
calamity
مصیبت ، فاجعه ، بلا
pauper
فقیر ، گدا ، بی چیز
envy
حسود ، حسرت ، حسادت ، حسرت خوردن
collapse
آوار ، فرو ریختن ، جمع کردن
prosecute
تحت پیگرد قانونی قرار دادن ، ادامه دادن
bigamy
تعدد زوجات ، دو همسری
possible
ممکن ، امکان پذیر ، امکان
compel
مجبور کردن ، وادار کردن
awkward
ناشی ، خطرناک ، بدریخت
venture
کار مخاطره آمیز ، ریسک ، معامله
awesome
مخوف ، ترسناک ، با ابهت
guide
راهنما ، هدایت کردن ، الگو و سرمشق
quench
فرو نشاندن ، دلسرد کردن
betray
لو دادن ،تسليم دشمن کردن ،خيانت کردن به ،فاش کردن
utter
داد زدن ، گفتن ، بر زبان آوردن
pacify
آرام کردن ، ساکت کردن ، آرامش برقرار کردن
respond
پاسخ دادن ، واکنش نشان دادن
beckon
اشاره کردن ، جلب کردن
despite
علیرغم ، با وجود اینکه
disrupt
قطع کردن ، مختل کردن ، به هم زدن
rash
جوش ، خارش ، تحریک پوستی ، شتاب زده
Admin بازدید : 403 1395/07/17 زمان : نظرات (0)
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
تبلیغات متنی
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • موضوعات

  • طرح های توجیهی

  • آموزش آنلاین زبان انگلیسی
  • ادبیات
  • عمومی
  • علوم
  • دین و آیین
  • کتاب موبایل
  • مجله و نشریه
  • زبانهای خارجه
  • آموزش وپرورش
  • کامپیوتر و اینترنت
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3466
  • کل نظرات : 881
  • افراد آنلاین : 129
  • تعداد اعضا : 2691
  • آی پی امروز : 261
  • آی پی دیروز : 569
  • بازدید امروز : 436
  • باردید دیروز : 4,705
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 15
  • بازدید هفته : 8,196
  • بازدید ماه : 8,196
  • بازدید سال : 172,193
  • بازدید کلی : 14,233,906

  • مبل خرچنگي